دوباره امشب سرمو انداختم پایین پیش خودم ... دوباره بریدم ... الان دوباره کلافه ام ... خالی خالی ... خدایا زورم نمیرسه به این وضع نکبت ... مردونگی کردم در حق امانت هایی که بهم دادی و خیانت نکردم ... بیا و پس بگیر بریدم بیا تا به تاراج نرفته امانتی هایت... خدایا منو به حال من رها نکن ... قربون صبرت برم که کمر صبرمو شکست ... چرا به داد من نمیرسی... خسته این افکار دیگرانم ،خسته این مسیرم که درش به اجبار قدم گذاشته ام و به خاست تو راه پیش گرفتم ... کمی هم بساز من برقصون دنیاتو...
منو به حال من رها نکن... خدایا از تو شکسته ام به انتهای بودنم رسیده ام ... خودت بهم بگو بهشت تو کجای این جهنمه ...
نظرات شما عزیزان:
ϰ-†нêmê§ |